نگرانی هایت
کلافگی های دوستانه ات
عجیب حسودی ام را را قلقلک میدهد
میدانم
خب دوستانت هستند دیگر
آنها هم میدانند و میفهمند عجب آدمِ زیادی خوبی گیرشان افتاده است
و هعی ناز میکنند و میکنند ..
میدانند خریدار دارد خب
آنها هم انگاری فهمیده اند نگرانی هایت اصلِ دلبریست
راستی اگر روزی کارم به بیمارستان بکشد تو میایی؟
از کلافگی هوف هوف میکنی و عصبی روی نیمکت بشینی و پایت را تکان بدهی؟
هی به ساعتت نگاه کنی و هی از این و آن بپرسی که حالم چطور است؟
هی راهروی لعنتی بیمارستان را متر کنی و دلت یک جوری باشد؟چه میدانم .. انگار رخت شویی کنن در دلت؟
میشود واقعا؟
اصلا اگر تو اینگونه دگرگون شود حالت ..اصلا چرا باید کارم به بیمارستان بکشد؟
وقتی تو باشی و نگرانی هایت و کلافه گی هایت .. اصلا چرا باید به بیمارستان بروم؟
اگر روزی به بیمارستان بروم .. حتما یک جای کار میلنگد ..
حتما تو نیستی
نه
شاید هستی
اما کلافه نیستی
دلشوره ای نداری
هستی
ولی شاید در راهروی بیمارستان راه نمیروی و منتظرم نیستی

متن زیبا
آدمها را لبریز نکنیم!
همیشه نمیشود نادیده گرفت!
آستانهی تحملِ هرکس، اندازهای دارد!
هر آدمی از یک جایی به بعد خسته میشود،
از خوب بودن دست میکشد،
قسمتهایِ آزاردهندهی زندگیاش را جدا میکند و برایِ همیشه دور میریزد!
با خودخواهی و غرورهایِ بیجا، صبرِ آدمها را لبریز نکنیم!
یک بار برایِ همیشه بفهمیم؛
تمامِ جهان موظف نیست بابِ میل و ارادهی ما رفتار کند…
آدمهایِ این روزگار به قدری فکر و مشغله دارند که حوصله ندارند پایِ حرف و برداشتهایِ اشتباهِ ما بنشینند،
حوصله ندارند خودشان را با اخلاق و طرز تفکرِ تعمیمنیافتهی ما عوض کنند،
حوصله ندارند حرفهایِ بیفایده و تکراری بشنوند!
کاری به کارِ آدمها نداشته باشیم!
آدمها، سرشان به کارِ خودشان گرم است،
آدمها دل و دماغِ سابق را ندارند،
بد نیست ما هم کمی با دنیا سازگار شویم و اینقدر خودمان و دیگران را عذاب ندهیم!
بازدیدها: 0