همه ی آدم ها روی کسایی که دوسشون دارن یه حساب دیگه ای باز میکنن و توقع یک سری رفتارهارو ندارن…
اما وقتی زدن تو برجکت و بر خلافِ تصورت رفتارکردن
انگار دنیا برات تموم میشه…
روزات رنگ غم میگیره و تاریک میشه…
اما بعد از چند مدت
هرچقدر خلافِ تصورت رفتار کنن
دیگه برات اهمیتی نداره،
دیگه دلت سیاه نمیشه…
دیگه بغض راهه گلوتو نمیگیره…!
فقط تو دلت میگی خب ازاین آدم بیشتر از اینا هم توقع نمیرفت!
و میشینی راحت به زندگیت ادامه میدی…
بعضی وقتا ادما خودشون،
خودشونو از چشمت میندازن!

متن زیبا
میدرخشد خون
بر موهای آشفتهی زنی سرخ پوست
بر سَر ِدار
میسوزد خورشید
در دیدگانِ سرخِ مادری کورد
بر سرِ گوری دسته جمعی
مینوازد مرگ
بر لبِ شکافتۀ زنی ارمنی
لالاییِ خوابهای دراز
متن زیبا
درآغوشِ آتش خوابیدهاند
هزاران زن
و هزاران کودک نیز
درآغوشِ باروت و شمشیر.
دراین میان اما
انتظاری بس عبث بود؛
ظهورِ ابراهیم!
چراکه هیزمها
هرلحظه تشنهتر میشدند!
تاریخ هردم خودکشی میکند
و زمین هرآن،
شرمسارِ این حضورِ پست…
بیا بتاب بر دلم
که گرمترین بهانه ای
برای ذوب غصه های کهنه ام
شفیع مهربان من
بیا دل گرفته ام
توسلی کند
به پاک ترین
نگاه عاشقانه ات
گفتم دلبر
امشب از همیشه شب تره!
انگاری یجور غمِ سنگین نشسته تو دلِ آسمون…
دستشو گذاشت تو دستم گفت
آسمون همون آسمونِ ، شهر همون شهرِ ، مردم همون مردم…
فقط کمی خسته ای ، دلتنگی!
با لبخند ملیحی سرشو برگردوند سمتم و گفت ببین…
دستتو گرفتم هنوزم دلگیرِ این شهر؟
لبخندم کش اومد،
گفتم هیچوقت زندگی دلگیر نمیشه وقتی یکی همه جورِ حالتُ از بَر باشه دلبر…!
چه خوب است عزیزِ دلِ کسی باشی ؛
بی آن که بخواهی و برایش تلاشی کنی
،
من این ساده ترین حالتِ خوشبختی را
برای تو آرزو می کنم …
بازدیدها: 0