شرایط محیطی در System thinking :
تفکر سیستمی طوری است که انسان ها عموماً تمایل دارند مشکلات خود یا سیستم را به محیط نسبت دهند
. در زیر به چند مثال تفکر سیستمی یا همان System thinking می پردازیم.
به عنوان مثال در یک شرکت تولیدی واحد فروش، واحد تولید را مقصر می داند :
محصول تولیدی آن ها کیفیت لازم را ندارد و الا ما فروش زیادی داشتیم.
بخش تولید، بخش مهندسی را مقصر می داند . هیچکدام از بخش ها از تفکر سیستمی استفاده نمی کنند .
آن ها دست به آچار نیستند و طراحی های آن ها ایراد دارد. بخش مهندسی از بازاریابی گله می کند:
آن ها مرتباً مشخصات محصول را تغییر می دهند. دشمن شرکت می تواند رقبا، قوانین دولتی و
یا مشتریانی باشند که اقدام به خرید محصولات رقبا می کنند !
در نگرش تفکر سیستمی موجب می شود هیچ گاه نتوانیم اقدام به حل مسائل نماییم.
Rationality
راسل ایکاف مانع فوق را تحت عنوان Rationality توضیح می دهد :
وقتی رفتار کسی مورد انتظار ما نیست و نمی توانیم آن را تشریح کنیم، اورا Irrational
(نامعقول، غیر منطقی) می نامیم. در صورتی که می توان از تفکر سیستمی استفاده کرد .
وقتی فرض می کنیم کسی یا دیگران نامعقول هستند، نمی توانیم مسئله را حل کنیم.
ایکاف به عنوان مثال، تجربه خود در کشور هند در سال ۱۹۵۷ را ذکر می نماید.
در آن سال ایکاف در سفر کاری هند، تعدادی آمریکایی که مشغول به کار بوده اند، را ملاقات می نماید.
آن ها در تلاش هایشان برای کاهش نرخ رشد جمعیت هند، پیشرفتی نکرده بودند .

اکثرشان دلیل شکست خود را نامعقول بودن مردم هند می دانستند در صورتی که میتوانستند از تفکر سیستمی استفاده کنند.
ایکاف می گوید من به آن ها گفتم :
” ممکن است شما غیر منطقی باشید. یک زن برزیلی اخیراً چهل و دومین بچه خود را به دنیا آورده است.
بنابراین یک زن متوسط می تواند حدود ۲۰ بچه به دنیا آورد.
این موضوع نشان می دهد که اندازه خانواده هندی به خاطر عدم کنترل تولد نیست.”
آمریکایی ها توجهی به اظهارات ایکاف نکرده و حتی ناراحت می شوند.
اما یک محقق هندی اعلام تمایل می کند که با کمک ایکاف در مورد این موضوع تحقیق نماید.
نتیجه تحقیقات در هند :
به دلیل فقدان تأمین اجتماعی ، یک مرد هندی می داند که در پیری، چند سالی را بیکار می ماند .
درآمد آن ها نیز آن قدر نیست که بتوانند برای آن سال ها پس انداز کنند. پس آن ها باید تفکر سیستمی داشته باشند .
تنها امید آن ها این است که فرزندان شان به آنها کمک نمایند.
به طور متوسط ۱٫۱ حقوق بگیر لازم بوده که بتوانند یک سالمند را نگهداری نمایند.
پس پدر و مادر به ۲٫۲ حقوق بگیر نیاز خواهند داشت. چون نیمی از فرزندان دختر بوده و کار نمی کنند.
پس به طور متوسط به ۴٫۴ فرزند نیاز است تا در دوران پیری، از پدر و مادر محافظت نمایند.
اگر مرگ و میر کودکان را لحاظ نماییم، به عدد ۶٫۴ خواهیم رسید.
تحلیل فوق را این گونه توجیه نموده اند :
خانواده هایی که ۳ فرزند اول آنها پسر بوده اند معمولا فرزندان بیشتری نداشته اند .
ولی آن هایی که ۳ فرزند اول شان دختر بوده، تازه در ابتدای راه بوده اند.
ایکاف در مثال دیگری نقل می کند :
زمانی تولید کنندگان بنزین در آمریکا، با استفاده از تفکر سیستمی، تبلیغاتی برای افزایش فروش بنزین خود انجام دادند .
( صدها میلیون دلار هزینه شد .) و با همین تفکر سیستمی به مشتریان القا می کردند که بنزین آن ها برتر است.
اما نتیجه چندانی حاصل نمی شد. یعنی این تبلیغات موجب تفاوت فروش نمی گردید.
بنابراین تولیدکنندگان، مشتریان را نامعقول و غیر منطقی دانستند !
تحقیقاتی توسط یکی از شرکت ها انجام شد . نشان داد که مارک بنزین برای مشتریان
چندان مهم نیست. در نتیجه از تفکر سیستمی استفاده نکرده اند .
بلکه آن ها از پمپ بنزینی خرید می کردند که زمان خدمت (Time Service )کمتری داشت.
یک شرکت نفتی اسپانسر این تحقیقات بود . از این نتایج جهت مکان یابی، طراحی و اجرای
ایستگاه هایش جهت حداقل سازی زمان خدمت استفاده نمود .
در نتیجه سهم بازار خود را افزایش داد. در تبلیغات خود نیز روی “کمترین زمان خدمت” تاکید نمود.
برای مثالی دیگر از وجود تفکر سیستمی
در یک مدیر ارشد، داستانی از زندگی امیرکبیر ذکر می شود:
در ماه صفر سال ۱۲۶۷ قمری به امیر خبری دادند .
در تهران افرادی به آبله مبتلا شده اند که معالجات در مورد آنها موثر واقع نشده و مرده اند.
تفکر سیستمی امیر
امیر که از شنیدن این خبر ناراحت و نگران شده بود، فوراً امر کرد :
” در تمام تهران برنامه آبله کوبی (زدن واکسن آبله) اجرا شود تا بیماری گسترش نیابد و مردم نجات پیدا کنند. “
در آن روزها تزریق واکسن آبله یا هر بیماری دیگر مرسوم نبود . مردم راضی به این امر نمی شدند .
چند تن مارگیر و دعا نویس وارد تهران شدند . شایعه ساختتند که با تزریق واکسن،
اجنه به آدمی راه پیدا می کند و فرد به غش مبتلا می شود.این امر باعث گردید تا مردم از زدن واکسن فرار کنند.
ولی امیر دستور داد ،فردی که راضی به زدن واکسن آبله نشد باید ۵ تومان به صندوق دولت جریمه بدهد.
امیر تصور می کرد با این جریمه می تواند مردم را راضی کند. او تصور کرد که دارد از تفکر سیستمی استفاده می کند .
ولی قدرت جهالت مردم بیشتر از آن بود . عده ای از مردم جریمه را پرداختند .
کسانی که توانایی مالی نداشتند ، از ترس مأموران به آب انبارها پنهان می بردند یا به خارج شهر می گریختند.
بازدیدها: 3